نشستم نوشتم چ کنم چ نکنم

و تا حد زیادی به بخش اعظمی عمل کردم

از خویش راضی ام

خدا راضی باشه:)

 

دلم برا خودم تنگ شده بود

اومدم وبلاگاتونو خوندم حس کردم دلتنگیم رفع شد

خواستم بگم شما بخشی از منید

بعد امشب برای هزارمین بار به شباهت پاییز و دلبر فک کردم

اون روزا ک مریم ساداتو کمتر میشناختم

دلیل اینک حالم از دیدنش خوب میشد شباهتش ب پاییز بود

و امشب برعکس شد

پاییز شبیه مریم سادات بود :)

 

ساندویچ درست کردم

برادر میفرماد:

کاش زودتر بری خونتون بعد ا رو دعوت کنی برامون ازین ساندویچا درست کنی

بحح بححح اوووومممم

و با ولع گاز بزرگی ب ساندویچش میزنه و دماغش و سسی میکنه

میگم خب الانم ک دارم برات درس میکنم چ کاریه برم خونه خودم؟

ساجده میگه فکر اقتصادی:دی

 

 

نمیدونم گفتم بهتون یا نه

ولی اینک اون وبو بستم

یکی از دلایل عمده اش

این بود ک یککی همش کامنت فحش میداد و روانمو بهم ریخته بود

چندوقتیه اونجا رو باز کردم رفتم کامنتدونی دیدم

بازم کامنت گذاشته:دی

واسه همه پیگیرات مرسی واقعا:دی

 

دلم بشدت میخواست برم قدم بزنم

برم راه برم

راه برم

و راه برم تو شهر

دلم بشدت میخواد بتم خودمو

 

اونشبی ک صدپاره بودم از درد و بابا بغلم کرد گف چیه؟

گفتم چرا؟

چرا تلاش نمیکنیم بهتر بشیم؟وقتی میتونیم؟

و گریه کردم.

امروز ک دو سالی از اون روز میگذره هنوز تلاش نمیکنیم وقتی میتونیم.و چرا؟

 

چند روز پیش کوکو درست میکردم و خراب شد

خسته شدم و اومدم بشینم کف اشپزخونه گریه کنم

گفتم خب تو تلاشتو کردی.

جواب دادم:از کجا کعلوم همه ی تلاشم بود؟

هیچ وقت نمیشه مطمئن شد اخر تلاشیم

چون برای ازمونش میشه تا بینهایت بیشتر تلاش کرد.

 

و بریم ک تلاش کنیم.

یا علی:)

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها